-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 دیماه سال 1386 00:26
نوشته های سابقم را می خوانم. باورت می شود که آنها از آن من هستند؟ نوشته های سال ۱۳۸۳ و می بینم که چقدر با احساس می نوشتم. احساسم کو؟ همه خلاصه شده است در یک چیز. احساساتم کجاست؟ آه خدایا آنقدر اعتماد به نفسم بالا رفته است که دیگر هیچ کس نمی تواند آن را له کند. آنقدر پیش بینی هایم درست از آب در می آیند که گویی آینده را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 15:19
این روزها ، آمبولانس بهشت زهرا زیاد می بینم. نعش کش لااقل همه یک بار هم شده سوار مرسدس بنز می شوند. زندگی خیلی خنده داره، پوچ پوچ پوچ، در عین حال زیبا و شیرین.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1385 15:48
یادداشت اول- سال ۱۳۸۵ آغاز شد. در این سال چه سرنوشتی در انتظارمان است را نمی دانم. یادداشت دوم- سال ۱۳۸۴ سال خوبی بود. خوب و بسیار سخت. در این سال هم مزه ترش دلهره اکثر اوقات زیر لبم بود. دوستی سالها پیش به من گفت اگر دلهره نداشته باشی به تو خوش نمی گذرد، آن موقع خودم هم این اعتقاد را داشتم اما اکنون می دانم که واقعا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 12:56
باز هم در نوشته هایم تاخیر افتاده است. دلیلش چیست؟ زندگی مشترک شاید مثل یک دریای مواج است که پی در پی موج ها تو را به بالا و پایین می برند. با رسیدن هر موج باید خود را آماده کنی تا به گونه ای اثرات آن را از سر بگذرانی، غرق نشوی و همچنان خود را بر روی آب نگه داری و بعد از گذر هر موج فرصتی است تا آرامش خود را بازیابی،...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 11:59
یادداشت اول زمان زود می گذرد زمان دیر می گذرد نمی دانم آرزو کنم که زمان زود بگذرد یا دیر هه، عجب بساطی برای خودم درست کردم ها. یادداشت دوم دیروز پرسیدم که بعد از ازدواج آیا تغییراتی در خودت می بینی؟ و پاسخ شنیدم که آری احساس می کنم که (بسیار) رشد کرده ام. خوب این هم موفقیتی است برای من. بی دستاورد نبوده ام!!! یادداشت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 11:09
خرقه پوشان جهان مست گذشتند و گذشت قصه ماست که در هر سر بازار بماند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 10:24
برف می بارد و باغ، رفته در خواب بهار سبز می گردد باز، روزی این باغ بزرگ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1384 12:07
هیچ کس به اندازه من از سرطان متنفر نیست، اما افسوس که نمی توانم برایش بگویم و برایش بگویم چرا!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 17:57
هنگامی که به سایتی مراجعه می کنم و ... آن عبارت تهوع آور «ورود به این سایت ....» و فیلترینگ، آه از نهادم در می آید. تاسف از خوردن تیشه ای دیگر بر آزادی بیان به گمان من، گردش آزاد اطلاعات در هر مجموعه به پیشرفت رو به جلوی آن مجموعه کمک شایانی خواهد نمود. به جد اعتقاد دارم که حتی در بسته ترین و دیکتاتورمابانه ترین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 10:56
از زندگی مشترک خود راضی هستی؟ چرا؟ این «چرا» از همه مهمتر است. با شنیدن پاسخ به این سوال میتوان آرمان های یک نفر را درک کرد. یا لااقل سطح توقعات او را.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 10:24
سودای شکستن لامپ مهتابی آن هم نه متوسط و کوچک، از آن لامپ مهتابیهای بزرگ نمی دانم می توان گفت که این سودا را هر ذهنی روزی در سر داشته است یا نه، در ذهن من که از دیر باز بوده و تا کنون عملی نشده است.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 08:19
پس از فراز و نشیب های بسیار که بیش از همه چیز آنچه که به آدمی تزریق می کند کمبود وقت است، دوباره می خواهم تا بنویسم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 17:21
توان خندیدن به وسعت دل توان گریستن از سویدای جان
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 00:19
زندگی صحنه یک بار هنرمندی ماست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 17:52
بعد از انتخابات زمان زیادی فکر می کردم که چرا نتیجه این گونه رقم خورد، و از هر بعدی که به این مساله نزدیک می شدم و فکر می کردم، هر بار به این نتیجه می رسیدم که جامعه ما هنوز که هنوز است نتوانسته تا از لحاظ سیاسی صاحب شعوری گردد که در نتیجه وجود آن شعور و بینش در مردم، نتایج همه پرسی ها و انتخابات انجام گرفته در جامعه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 13:19
احساس می کنم که مرا از عمق جاده های مه آلود یک آشنای دور صدا می زند آهنگ آشنای صدای او مثل صدای آمدن روز است. قیصر امین پور
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مهرماه سال 1384 23:26
به سبک دوستان وبلاگ نویس: یادداشت اول- وبلاگ را محلی می دانم برای بیان اندیشه ها و احساساتم. می خواهم خودم را، باورهایم را و درونم را در آن به رشته تحریر در آورم. که سالها بعد اگر رجوعی باشد بتوانم تا گذشته ام را تحلیل کنم. همانطور که گاه و بی گاه به دو سال گذشته برگشته ام و خود را بازخوانی کرده ام. یادداشت دوم- عنوان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 13:38
دفترچه نمودار!!! نمی دانم چرا اما امروز در هنگام رانندگی یاد این دفترچه کذایی افتاده بودم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 13:25
خیلی جالب است. راهنمایی و رانندگی جریمه خلافهای رانندگی منجر به حادثه مرگ را افزایش می دهد و رییس جمهور برای افزایش مهرورزی در جامعه با این مصوبه مخالفت می کند. آقای رییس جمهور این کار چه معنا دارد؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مهرماه سال 1384 11:29
پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست در این ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دریا،دلم تنهاست. - فریدون مشیری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1384 00:47
هنوز وقتی بارون میاد، دلم .... شهره را دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 12:46
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است، رختها را بکنیم، آب در یک قدمی است.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 14:02
از دست آدمها عصبانیم از دست آدمها خسته شده ام از دست آدمها افسرده شده ام از دست آدمها دیوانه شده ام از دست بی فرهنگی آدمها، از دست بی شعوری آدمها، از دست .... و تمام این احساسات درست بعد از هر بار رانندگی در شهر به اوج خودش می رسد و هنوز فروکش نکرده یک سفر درون شهری دیگر و ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 15:36
آقای احمدی نژاد از آنکه با سخنرانی خود در سازمان ملل راه ارجاع پرونده هسته ای ایران را به شورای امنیت هموار ساخته اید و بدین وسیله زمینه استحصال منفعت حداکثری ملت ایران فراهم گشته است از شما تشکر می نمایم. با تقدیم احترام
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 تیرماه سال 1384 12:02
دو هفته سخت و طاقت فرسا گذشت ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 14:31
دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 17:10
<موذن پر کشید> خیلی ها دوست داشتند و هنوز هم دوست دارند که تنها با صدای اذان او روزه را افطار کنند. روحش شاد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 00:49
وقتی که می بینم در اکثر وبلاگهایی که می خوانم، مساله اصلی وجود یک رابطه بیمار بین دخترهای دانشجوی سال آخری با دوستان پسرشان است متاثر می شوم. افسوس که نمی توان علت این امر را به این دوستان توضیح داد که مطمئناْ بر نمی تابند و ... ****** اکنون دو سال است که تو را می شناسم و در این دو سال تنها دور خودت گشته ای و افسوس که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 17:38
جایی برای زندگی آنقدر حرف برای گفتن داشت که قریب به یک هفته ذهن مرا مشغول کند. به نظرم بازی استادانه انتظامی، و تلخی داستان (که منشاء گرفته از تلخی زندگی یا همان سبکی تحمل ناپذیر زندگی است) شاخصه فیلم بود. زندگی با وجود تمامی شیرینیهای ظاهری اش واقعا تلخ است، نه؟ تلخ و بسیار سخت می دانم که تلخی هم یک مزه است، خوب می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1384 21:10
همواره زندگی بر مسیری که می خواهی حرکت نمی کند اما هنر تو آن است که با تلاش بسیار مسیر حرکت را با آنچه که می پسندی همسو سازی. ****** داشتن صداقت، لااقل خودم را راضی می کند. ****** مطلب پست پیش تنها چند مثال بود برای شباهت زندگی با رانندگی و هیچ ارتباطی با داستان کوتاه نداشت. موضوعی را برای نوشتن داستان کوتاه انتخاب...